برای شناسایی رفتهای یا عکاسی؟!
تاریخ انتشار: ۲۷ مهر ۱۴۰۱ | کد خبر: ۳۶۲۱۸۱۱۱
«یک بار از طرف حاجاحمد مأموریت یافته بودم، برای پیدا کردن مقر مناسب بهداری به نقطهای بروم. بالای تپه که رسیدم، فضا را برای عکاسی مناسب دیدم. دست به دوربین شدم، غرق در عکاسی بودم که او سر رسید و با دعوای بسیار به من گفت: تو را برای شناسایی فرستادم یا عکاسی؟»
به گزارش خبرنگار ایمنا، شش سال در پستها و عناوین مختلف در کنار شهید حاجاحمد کاظمی و در معیت لشکر نجف اشرف مشغول جهاد بوده است و به اذعان خودش، تنها کسی است که بدون گرفتن پایانی تا روزهایی پس از قبول قطعنامه بدون وقفه در جبهه حضور داشتهاست.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
مجید یزدانی متولد یکم فروردینماه سال ۱۳۴۱ نجف آباد است. او در خانوادهای ۹ نفره زیر سایه پدریسنگتراش بزرگ شد. از کودکی ذهنی فعال و کنجکاو داشت. پس از طی مراحل دبستان و راهنمایی در هنرستان راه و ساختمان آپادانا قبولشد و به ادامه تحصیل پرداخت. با مشارکت دوستان خود در آنجا انجمن اسلامی را راهاندازیکرد. در روزهای پرالتهاب انقلاب سوار بر موتور پدرش میشد و به جایجای شهر برای کمک به مردم و اطلاع از چگونگی اوضاع رهسپار میشد. او میگوید در یکی از این رفتوآمدها از کادر شاهنشاهی کتک مفصلی خورده است. یزدانی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا روایتگر خاطراتی از روزهای انقلاب و دفاع مقدس میشود که در جای خود شنیدنی و خواندنی است.
کتابهایی که سوار بر خورجین الاغ شدپس از انقلاب کار انجمن را ادامه دادم. کارهای فرهنگی و در کنار آن آموزش کار با اسلحه برای دوستان در روز و نگهبانی و حراست از امنیت مردم در لباس پاسدار ویژه در شب از جمله کارهایی بود که با شوق فراوان انجام میدادم.در کنار آن برای اردوهای جهادی به مناطقی از شهرکرد مثل روستای اردل میرفتیم. در آنجا دست به بیل و کلنگ میشدیم و حمام و مسجد میساختیم. خبر دارم که یکی از حمامهای عمومی که در آنجا ساختیم، هنوز هم مورد استفاده قرار میگیرد. آنجا کار فرهنگی هم میکردم. کتابهایی را که با خود میبردم، سوار بر خورجین الاغی میکردم و با بلندگو مردم را به مطالعه و استفاده از این کتابها تشویق میکردم.
شروع جنگ و مسئولیت در مسجد بازارجنگ که شروع شد من سال آخر دبیرستان بودم. علاوه بر فعالیت در انجمن اسلامی، مسئول دریافت و اعزام کمکهای مردمی از مسجد بازار نجفآباد نیز شدم. این مسجد به خاطر پشتیبانی اهالی بازار منبع مهمی برای تأمین لوازم مورد نیاز جبهه بود. من که شوق بسیاری برای رفتن و دیدن خطوط مقدم جبهه داشتم دلم میخواست به هر طریق ممکن به آنجا بروم، اما داشتن این مسئولیتها مانع رسیدن من به این آرزو میشد. تا اینکه سال ۱۳۶۱ با پشت سرگذاشتن هزاران دردسر به جبهه اعزام شدم. آن زمان اواخر عملیات رمضان بود. من طبع هنردوست و کنجکاوی داشتم و علاقهای به کار با اسلحه نداشتم.
به دلیل اینکه قبل از اعزام به جبهه سابقه کوهنوردی نیز داشتم، برای پشتیبانی بهداری و سرو سامان دادن اوضاع نه چندان منظم آنجا برگزیده شدم. لازم است بگویم وسایل مورد نیاز بهداریها از سه روش تأمین میشد: اول بهداری شهرها و شهرستانهای مختلف، دوم هلالاحمر که هم در قسمت تجهیزات و هم نیرو وهم در خصوص آموزشهای لازم در کنار ما بود و دیگری ستاد مشترک. چند نیرو با هم تجمیع شده بودند و این کار را برعهده داشتند. به این ترتیب من به عنوان مسئول بهداری اهواز و پشتیبانی آن منصوب شدم. شرایط خاصی بود. لوازم پزشکی زیادی به دلیل عدم دسترسی به دستگاههای برودتی و نگهداری و همچنین عدم مدیریت درست در حال فساد بود. سردار اسماعیلی به دلیل شناخت روحیات و انضباط من اصرار کرد که به نحو احسنت در این پست به فعالیت بپردازم.
احداث دندانپزشکی و خرید مسواک و خمیردندانپس از عملیات خیبر که عملیات موفقی به شمار میرفت، به دلیل تعداد کم مجروحان، حدود دو هزار سرنگ همانطور بلا استفاده مانده بود. من آنها را پنهان از نگاه حاجاحمد کاظمی که فرمانده لشکر نجف اشرف بود به اهواز بردم و با دردسر فراوانی فروختم و به جای آنها تعداد زیادی مسواک و خمیردندان برای رزمندگان خریداری کردم. شرایط بد منطقه و افزون بر آن آب و غذای آلوده باعث وخامت اوضاع دندان بچهها میشد و ما با این کار میخواستیم به سلامت آنها کمکی کرده باشیم.
یکی دیگر از کارهای من در آن دوره که باز هم از حاجاحمد مخفیانه انجام دادم، ساخت یک کلینیک دندانپزشکی در محل بهداری لشکر بود. برای این کار سه کانکس ۱۲ متری را به همدیگر متصل کردیم و درسولهای قرار دادیم. شبانه به کار احداث و تجهیز آن مشغول بودیم به طوری که هر شب جوشکار و برقکار را با خود به قرار گاه میبردم و این کار من باعث تعجب دژبانی و نگهبانی شده بود. این کارها را به این دلیل مخفیانه انجام میدادم چون میدانستم اگر شهید کاظمی مطلع شود بهدلیل اخلاق نظامی خاصی که داشت، حتماً با آن مخالفت میکند. کار ساخت کلینیک تمام شده بود که روزی دیدیم حاجاحمد در حالیکه دست بر دهانش گذاشته وارد بهداری شد. او که انسانی بسیار شجاع و محکم بود و کمتر از دردی گلایه میکرد، از شدت دندان درد به خود میپیچید. حاجاحمد را با خودم به کلینیک بردم و دکتر دندانش را پانسمان کرد. کمی که دردش آرام گرفت و حالش بهتر شد از تمام کلینیک بازدید کرد و گفت: خداخیرتان بدهد عجب جای خوبی درست کردهاید!
طراحی جدول و سرودن شعر و عکسبرداریدر حاشیه کارهای بهداری هر وقت فرصت میشد به اهواز میرفتم و و چند تا رادیوی ترانزیستوری یک موج میخریدم و با آن برای بچهها جدول طراحی میکردم تا شبها با آن سرگرم شوند. روزها هم هر وقت امکان داشت به عکاسی و سرودن شعر میپرداختم. یک بار از طرف حاجاحمد مأموریت یافته بودم، برای پیدا کردن مقر مناسب بهداری به نقطهای بروم. بالای تپه که رسیدم، فضا را برای عکاسی مناسب دیدم. دست به دوربین شدم، غرق در عکاسی بودم که او سر رسید و با دعوای بسیار به من گفت: تو را برای شناسایی فرستادم یا عکاسی؟ او معتقد بود مراحل عملیاتی مختلف باید سری باشد و با نوشتن و ثبت عکس زیاد موافق نبود، اما در سالهای آخر جنگ به دلیل الزامی که در نظر گرفته شدهبود، من را به دلیل سابقهای که در این امور داشتم بهعنوان مسئول این کار انتخاب کرد.
انباری که لنگه نداشتروزی قرار بود، مقر جدیدی برای اورژانس احداث شود، رزمندهای که مسئول این کار بود، به من گفت هیچ وسیلهای در انبار نداریم، اگر دارید ۲۰ تا چادر کرهای، چند کلمن و تعدادی والمر برای گرم کردن غذا به ما بدهید. من از اتاقهای کاهگلی که سابقا محل استراحت کارگران بود و در اطراف ساختمان جندیشاپور قرار داشت به عنوان انبار استفاده میکردم. هیچکس کس باور نمیکرد آنجا انبار مواد مورد نیاز باشد و به همین جهت در امان بود. این اقلام را با نظم بسیار زیادی چیده بودم. این وسایل را که حدود دو کامیون شد به او دادم و او بسیار متعجب شد و البته بعد آنها را به من پس داد. به دلیل پشتیبانی چند شهرستان بزرگ مثل نجفآباد، خمینیشهر، لنجان، مبارکه، کاشان و بعضی اوقات یزد و شهرکرد ما از امکانات بیشتری در پشتیبانی نسبت به اصفهان برخوردار بودیم و این خود باعث میشد بین ما و بهداری لشکرهای دیگر مشکلاتی بهوجود آید. آنها تمایل به نظارت و استفاده از این امکانات داشتند و این موضوع همیشه باعث اصطکاک ما با آنها میشد. در توزیع مواد غذایی بین رزمندگان هم نظم خاصی داشتم. کمپوتهای گیلاس را برای مجروحین وکسانی که دچار موج انفجار شده بودند و کمپوت سیب و گلابی را بین سایر رزمندهها توزیع میکردیم.
ادامه دارد…
کد خبر 613106منبع: ایمنا
کلیدواژه: دفاع مقدس رزمنده دفاع مقدس مجيد يزداني لشكر 8 نجف اشرف شهید حاج احمد کاظمی عکاسی عملیات خیبر شهر شهروند کلانشهر مدیریت شهری کلانشهرهای جهان حقوق شهروندی نشاط اجتماعی فرهنگ شهروندی توسعه پایدار حکمرانی خوب اداره ارزان شهر شهرداری شهر خلاق حاج احمد
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.imna.ir دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «ایمنا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۶۲۱۸۱۱۱ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
بوریس جانسون از رایدادن در انتخابات محلی باز ماند
بوریس جانسون، نخستوزیر پیشین بریتانیا، به دلیل اینکه کارت شناسایی خود را به همراه نداشت، از رای دادن در انتخابات محلی این کشور باز ماند.
به گزارش یورونیوز، رسانههای بریتانیایی گزارش دادند که بوریس جانسون روز پنجشنبه برای رای دادن به یکی از حوزههای اخذ رای در جنوب آکسفوردشایر مراجعه کرده، اما او الزام داشتن کارت شناسایی عکس دار را رعایت نکرده و به همین دلیل مسئولان انتخابات آن حوزه به نخست وزیر پیشین بریتانیا گفتهاند که نمیتوانند بدون اثبات هویت به او اجازه دهند که رای خود را به صندوق بیندازد.
اسکای نیوز البته گزارش داد که بوریس جانسون که بین سالهای ۲۰۱۹ تا ۲۰۲۲ نخست وزیر بریتانیا بوده بعدا توانسته رای خود را به صندوق بیندازد و به نماینده حزب محافظه کار رای دهد.
بوریس جانسون در سال ۲۰۲۲ قانون انتخابات را ارائه کرد که بر اساس آن رای دادن تنها با داشتن کارت شناسایی عکسدار امکانپذیر است. این قانون سال گذشته در انتخابات محلی اجرا شده بود، اما این پنجشنبه نخستین باری بود که تعداد زیادی از رایدهندگان در سراسر انگلستان و ولز مجبور شدند برای رای دادن، کارت شناسایی عکسدار مانند گذرنامه یا گواهینامه رانندگی خود را به مسئولان انتخابات ارائه کنند.
بنا به آمار کمیسیون انتخابات بریتانیا، حدود ۱۴ هزار نفر به دلیل این قانون نتوانستند در انتخابات محلی پارسال رای دهند.
به گفته رسانههای محلی، در مجموع ۲۲ نوع کارت شناسایی برای رای دادن از جمله گذرنامه و گواهینامه رانندگی، از سوی این کمیسیون اعلام شده است.
افراد واجد شرایط، همچنین میتوانند برای دریافت کارت «گواهی حق رای» نیز درخواست دهند و در روز انتخابات آن را بهجای کارت شناسایی بههمراه داشته باشند.
کمیسیون انتخابات بریتانیا میگوید اکثریت قریب به اتفاق مردم توانستند پیش نیازهای لازم برای مشارکت در انتخابات را برآورده کنند هرچند به گفته این نهاد برخی از کسانی که قصد رای دادن داشتند، به دلیل نداشتن کارت شناسایی عکسدار تصمیم خود برای مشارکت در انتخابات را تغییر دادند.
این نهاد دولتی همچنین اضافه کرده که شواهدی وجود دارد که نشان میدهد گروههایی مانند افراد معلول و بیکار کار دشوارتری برای ارائه کارتهای شناسایی عکسدار داشتهاند.
مارک هارپر، وزیر حمل و نقل بریتانیا در واکنش با مساله الزام ارائه کارت شناسایی عکسدار گفت: «در کنار میلیونها نفری که توانستند رای بدهند، قطعا مشکلاتی برای گروه اندکی از افراد پیش آمده است.»